افکار منفی و تاثير آنها بر مغز
وقتي از مغز سخن ميگوييم، بيترديد يک ساختمان پيچيده با ساز و کارهاي مختلف به نظرمان ميرسد. اين ساختمان پيچيده با عملکردهاي متنوع مانند يک اداره گمرکي است که کالا و اجناس مختلف به آن وارد ميشوند و يا به قصد خروج از آن عبور ميکنند. براساس قانون گمرک، کالا و اجناس مورد بازديد قرار ميگيرند و آماده تحويل به مقصد ميشوند. مغز هم براي رساندن پيامها به مقصد، عمليات پردازش را بر روي اطلاعات ما انجام ميدهد. آنچه در اين ورودي و خروجي مهم است محتواي پيامها و اطلاعات است که ميتواند واکنشهاي مختلفي را پس از پردازش مغزي در ما ايجاد کند.
يکي از اين محتواها، افکار منفي است که به ذهن ما وارد ميشود و با پردازشي که در مغز ما بر روي اين اطلاعات صورت ميگيرد، رفتارهايي که نشاندهنده بروز اختلالاتي مانند اضطراب، نگراني، ترس، وسواس و افسردگي است، ممکن است از ما سر بزند. براي مطالعه بيشتر درباره افکار منفي و تاثير آن بر مغغز با باشگاه مغز و حافظه همراه باشيد.
آيا افکار منفي براي مغز ما تهديد هستند؟
ما با یک مغز شگفتانگیز و پيچيده رشد کردهایم تا تصمیم بگیریم و به چیزهایی که امنیتمان را تهدید میکنند به سرعت واکنش نشان دهیم. قابلیت سازگاری با شرایط برای تصمیمگیری در هنگام مواجهه با رویدادهای ترسناک به ما کمک کردهاست زنده بمانیم.
وقتی نگران هستیم یا افکاری منفی در سر داریم، مغزمان را فریب میدهیم که فکر کند یک تهدید آنی وجود دارد و باید مراقب آن باشیم. در نتیجه، واکنش جنگ و گریز ما وارد عمل میشود تا استرس را مهار کند.
مغز ما طوری سیمکشی شدهاست که به رویدادها، حرفها، و رفتارهای منفی زودتر از چیزهای مثبت واکنش نشان میدهد. وقتی مثبت فکر میکنیم، مغزمان تصور میکند همهچیز تحت کنترل است و هیچ اقدامی لازم نیست که انجام دهيم. اين واکنشي است که مغز ما به هنگام منفينگريهاي ذهني نشان ميدهد.
فکر منفی چگونه روی مغزمان اثر میگذارد؟
پژوهشگران مجله کلینیکال سایکالوجی در پژوهشی تاثیرات نگرانی را روی انجام دادن یک وظیفه بررسی کردند. آنها از شرکتکنندهها خواستند اشیایی را در دو گروه مرتبکنند. آدمهایی که گزارش کردهبودند ۵۰درصد اوقات یا بیشتر نگران هستند، با بالا رفتن سطح دشواری وظیفه مرتبسازی، اختلال چشمگیری در توانایی مرتبسازیشان نشان دادند.
این پژوهشگران در پژوهش بعدی توانستند نشان دهند این اختلال نتیجه بالا رفتن میزان تفکر منفی است. وقتی مغز با وظایف پیچیده مواجه میشود، تفکر منفی به توانایی ما در پردازش اطلاعات و تفکر واضح آسیب میزند.
اگر نظر پژوهشگران درست باشد، تفکر منفی درباره مشکلاتمان نهتنها کمکی به حل آنها نمیکند، بلکه در واقع فکر کردن به یک راهحل مفید را برایمان دشوارتر میکند.
آمیگدال و حافظه
هنگامي که تمایل داریم نسبت به استرس واکنشی هیجانی نشان دهیم، ممکن است علتش تغییراتی باشد که تفکر منفی در مغزمان ایجاد کردهاست. آمیگدال تجربیات منفی را در مغز ذخیره میکند. همچنین، آمیگدال مسئول واکنش جنگ و گریز مغز است. کورتکس جلویی مغز واکنشهای ما را به عوامل استرسزا تعدیل میکند.
فردی که در اوضاعی استرسزا مثل ماندن در ترافیک است، بهطور معمول سطح تهدیدی را که متوجه امنیت او است ارزیابی میکند و محاسبه میکند که آن تهدید کمتر از سطح آزاردهندگی است و تا پایان ترافیک آرامش خود را حفظ میکند.
در مقابل، اگر یک فرد قبلا در معرض استرسی بودهاست که زندگیاش را تهدید کردهاست و از اختلال استرس پس از سانحه رنج میبرد، ترافیک را به عنوان تهدیدی برای امنیتش میبیند و طوری واکنش نشان میدهد که گويا مورد حمله قرار گرفتهاست. او نمیتواند تهدید حقیقی را از استرس درکشده تشخیص دهد و واکنشی هیجانی نشان میدهد.
تالاموس استرس ناشي از افکار منفي را درک میکند
تالاموس مسئول این است که سیگنالهای حسی و حرکتی را به سایر نقاط بدن ارسال کند اما نمیتواند درک کند که افکار منفی با خطر واقعی یکسان نیست. وقتی افکار منفی در سر داریم، تالاموس تصور میکند باید بدن را برای فرار آماده کند. در نتیجه بدنمان نشانههای استرس واقعی را از قبیل طپش قلب، فشار خون بالا و برانگیختگی شدید تجربه میکند.
تصور کنید در سکوت نشستهاید و ناگهان نشانههای جسمانی ترس را حس میکنید. حس میکنید ضربان قلبتان بالا میرود، تنفستان سریع میشود، عرق میکنید، و فشار خونتان بالا میرود. علت این نشانهها را جستوجو میکنید، اما وقتی هیچ توضیح عقلانی برای واکنش ترس وجود ندارد، به اين معنا است که تالاموس باعث شدهاست دچار حمله هراس یا وحشتزدگی بشوید.
افکار منفی با تحریک همین واکنش استرس، روی مغزمان تاثیر میگذارند. استرس مزمن تاثیر فیزیکی روی بدنمان دارد و میتواند بهداشت و سلامتمان را تحت تاثیر قرار دهد.
کورتیزول و استرس
استرس ناشی از فکر منفی تغییراتی در مغز ایجاد میکند که ممکن است روی احتمال بروز اختلالهای روانی از قبیل اضطراب، افسردگی، بیشفعالی، اسکیزوفرنی و اختلالات روان تاثیر داشتهباشد.
در مغز آدمهایی که دچار اختلال استرس پس از سانحه هستند چیزهای غیر طبیعی مشاهده شدهاست. یکی از این چیزها میزان ماده خاکستری نسبت به ماده سفید است. تفاوت بین این دو آن است که ماده خاکستری جایی است که نورونها اطلاعات را پردازش میکنند در حالیکه ماده سفید یک شبکه فیبری است که نورونها را به هم متصل میکند. استرس مزمن در ماده سفید اتصالات بیشتر، اما نورونهای کمتری تولید میکند.
توازن ماده خاکستری و ماده سفید در مغز برای زمانبندی برقراری ارتباط در مغز اهمیت دارد. گفته میشود اختلال در اتصالات هم روی روحیه و هم روی خاطرات مربوط به آن روحیه اثرگذار است.
مشکل اینجا است که مغز ما در یادگیری از تجربیات بد خوب است و در یادگیری از تجربیات خوب بد است. دکتر ریک هنسون، خالق دورههای درونیسازی خوبی، که یک برنامه تعلیم مغز به بالا بردن شادی با استفاده از ذهن است، میگوید آدمهایی که برنامههای آموزش مغز را بهطور کامل گذراندهاند تا افکار مثبت را جایگزین افکار منفی کنند ”بهطور چشمگیری اضطراب و افسردگی کمتر، و خودکنترلی، دوستداشتن، محبت به دیگران، عشق، سرخوشی، قدرشناسی، اعتماد بهنفس، محبت نسبت به خود، رضایت از زندگی، و در کل شادی بیشتری حس میکنند.”
با حذف افکار منفی، بهبود بخشیدن مغز امکانپذیر است. جایگزینی افکار مثبت با افکار منفی، یعنی تعلیم مغزمان را درست مثل یک کودک خردسال تعلیم دهیم. ما برای رفتارهای خوب یک کودک خردسال به او پاداش میدهیم. مغز ما هم به هنگام مواجهه با افکار مثبت به همين شکل عمل ميکند. افکار مثبت باعث ایجاد لذت در مغز میشوند که این خود یک پاداش است. وقتی احساس لذت میکنیم، خواهان لذت بیشتری میشویم، پس به مغزمان افکار مثبت بدهیم و آن را با یک روند ثابت لذت پاداش به خود، ادامه دهیم.
دیدگاهتان را بنویسید